تو مال منی
پارت ۵۲
که یهو با حرفی که زد خنده از رو لبم بر داشته شد
رز : آخه نمیتونم ساک باشم خیلی ذوق دارم بعد از چند سال زن داداش گلم رو دیدم ( دستش رو گذاشت رو دهنش )
اون وو : رز ( اخم )
رز : ببخشید نمیخواستم این طوری بشه
ا.ت : اشکال ندارع
ویو ا.ت
سرم رو برگردوندم که دیدم کوک قرمز قرمز شده مثل گوجه شده واقعا نمیدونم چرا نمیفهمه زندگی من به اون ربطی نداره که این جوری هم سرم غیرتی میشه
اون وو : جونگ کوک نمیخوای بشینی
کوک : چرا میشینم ( از بین دندون هاش غرید و گفت )
رز : داداش معرفی نمیکنی ( اشاره به کوک )
اون وو : معرفی میکنم نامزد ا.ت ، جئون جونگ کوک
رز : او ا.ت مبارک باشه فکر نمیکردم ازدواج فامیلی داشته باشی
ا.ت : اره خودم هم فکرش رو نمیکردم
رز : خب پسرا میخوایین چی کار کنین
اون وو : میخوایم یه دست بازی کنیم
ا.ت : سر چی ؟
اون وو : سر ....
کوک : هرکسی برد ا.ت رو میبوسه ( به ا.ت نگاه میکنه با عصبانیت )
ا.ت : چییی ( یکم بلند )
اون وو : خیلی مطمئن حرف میزنی ( پوزخند )
کوک : مطمئن هستم چون میدونم اون لbا مطلق به منن ( وقتی حرفش رو زد که نگاهش رو از ا.ت گرفت و به اون وو داد )
اون وو : ببینیم این لbا که برای تو هست رو کی امشب میbوسه من ....یا ....تو ( پوزخند و خم شد به سمت چهره کوک )
کوک : ببینیم
ا.ت ( از جاش بلند شد ) وایسین وایسین دارین برای خودتون میبرین و میدوزید داری درباره چیزی که مال منه ....
کوک : ( نگاهش رو از اون وو گرفت و به ا.ت داد ) مال منن همه چیزت مال منه بعدشم ( دستش رو گذاشت رو پشتی صندلی ) تو نگران چی هستی من که بازیم خوبه و تازه چند بار هم اون چیز خوشمزه روی لبت رو تست کردم پس مشکلی توش نیست ( پوزخند و یه زیر نگاه به اون وو )
اون وو : هه ( پوزخند ) آنقدر مطمئنی اگر تو چند بار اون لbای قرمز و پفکی رو تست کردی من هزار بار این کارو کردم ( پوزخند )
ویو ا.ت
یا این حرفی که اون وو زد کوک با عصبانیت فراوان نگاش کرد و بعد گفت
کوک : بیا ثابت کن (عصبی)
اون وو : من آمادم
از زبان راوی
کوک و اون وو شروع کردن به بازی کردن چند دست بازی کردن که دست آخر بود و ۴.۴ مساوی بودن
اون وو : یه دست دیگه مونده از همین الان دارم تصور میکنم که لbای ا.ت بین لbام میپیچه
کوک : زیاد به دلت صابون نزن اون لbایی که داری درموردش حرف میزنی برا منن و اینکه بعید بدونم توی اون هزار بار که بوsیدیش باهات همراهی کرده باشه یا همه اون bوسه ها از طرف تو بوده و اون تورو نbوسیده باشه ولی
هه ( پوزخند ) اون منو با اشتیاق بوsید و با من همراهی کرد اون bوسه رو با من شروع کرد ( پوزخند )
با این حرف های کوک اون وو از عصبانیت و حرص کلش دود میکرد
داشتن دست آخر رو بازی میکردن آخر های بازی بود
که یهو....
که یهو با حرفی که زد خنده از رو لبم بر داشته شد
رز : آخه نمیتونم ساک باشم خیلی ذوق دارم بعد از چند سال زن داداش گلم رو دیدم ( دستش رو گذاشت رو دهنش )
اون وو : رز ( اخم )
رز : ببخشید نمیخواستم این طوری بشه
ا.ت : اشکال ندارع
ویو ا.ت
سرم رو برگردوندم که دیدم کوک قرمز قرمز شده مثل گوجه شده واقعا نمیدونم چرا نمیفهمه زندگی من به اون ربطی نداره که این جوری هم سرم غیرتی میشه
اون وو : جونگ کوک نمیخوای بشینی
کوک : چرا میشینم ( از بین دندون هاش غرید و گفت )
رز : داداش معرفی نمیکنی ( اشاره به کوک )
اون وو : معرفی میکنم نامزد ا.ت ، جئون جونگ کوک
رز : او ا.ت مبارک باشه فکر نمیکردم ازدواج فامیلی داشته باشی
ا.ت : اره خودم هم فکرش رو نمیکردم
رز : خب پسرا میخوایین چی کار کنین
اون وو : میخوایم یه دست بازی کنیم
ا.ت : سر چی ؟
اون وو : سر ....
کوک : هرکسی برد ا.ت رو میبوسه ( به ا.ت نگاه میکنه با عصبانیت )
ا.ت : چییی ( یکم بلند )
اون وو : خیلی مطمئن حرف میزنی ( پوزخند )
کوک : مطمئن هستم چون میدونم اون لbا مطلق به منن ( وقتی حرفش رو زد که نگاهش رو از ا.ت گرفت و به اون وو داد )
اون وو : ببینیم این لbا که برای تو هست رو کی امشب میbوسه من ....یا ....تو ( پوزخند و خم شد به سمت چهره کوک )
کوک : ببینیم
ا.ت ( از جاش بلند شد ) وایسین وایسین دارین برای خودتون میبرین و میدوزید داری درباره چیزی که مال منه ....
کوک : ( نگاهش رو از اون وو گرفت و به ا.ت داد ) مال منن همه چیزت مال منه بعدشم ( دستش رو گذاشت رو پشتی صندلی ) تو نگران چی هستی من که بازیم خوبه و تازه چند بار هم اون چیز خوشمزه روی لبت رو تست کردم پس مشکلی توش نیست ( پوزخند و یه زیر نگاه به اون وو )
اون وو : هه ( پوزخند ) آنقدر مطمئنی اگر تو چند بار اون لbای قرمز و پفکی رو تست کردی من هزار بار این کارو کردم ( پوزخند )
ویو ا.ت
یا این حرفی که اون وو زد کوک با عصبانیت فراوان نگاش کرد و بعد گفت
کوک : بیا ثابت کن (عصبی)
اون وو : من آمادم
از زبان راوی
کوک و اون وو شروع کردن به بازی کردن چند دست بازی کردن که دست آخر بود و ۴.۴ مساوی بودن
اون وو : یه دست دیگه مونده از همین الان دارم تصور میکنم که لbای ا.ت بین لbام میپیچه
کوک : زیاد به دلت صابون نزن اون لbایی که داری درموردش حرف میزنی برا منن و اینکه بعید بدونم توی اون هزار بار که بوsیدیش باهات همراهی کرده باشه یا همه اون bوسه ها از طرف تو بوده و اون تورو نbوسیده باشه ولی
هه ( پوزخند ) اون منو با اشتیاق بوsید و با من همراهی کرد اون bوسه رو با من شروع کرد ( پوزخند )
با این حرف های کوک اون وو از عصبانیت و حرص کلش دود میکرد
داشتن دست آخر رو بازی میکردن آخر های بازی بود
که یهو....
- ۱۸.۷k
- ۱۳ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط